شجاعت و سازشناپذیری امام خمینی (ره) در آئینه خاطرات (1)
رضاخان که نمیفهمد
آیتالله ابوالقاسم خزعلی:
امام در آن اوج دوران قدرت دودمان پهلوی در کتاب کشف الاسرار نوشته بودند: رضاخان سوادکوهی که نمیفهمد سیاست با سین است یا با صاد... (1)سیلی محکمی به یکی از دراویش زدند
آیتالله جبل عاملی:
زمانی عدهای از دراویش آمده بودند و بعضی از حجرههای مدرسه فیضیه را به قصد اقامت تصرف کرده بودند. بیرون راندن آنها با اشکالاتی روبرو شده بود. امام در این قضایا حریف بودند ایشان بعد از مشاجره با دراویش، سیلی محکمی به گوش یکی از آنها زدند. و همین مقدم بیرون راندن آنها شد و آنها را از مدرسه بیرون کردند. (2)از جور رضاشاه، کجا داد کنیم؟
امام خمینی این رباعی را در سالهای سیاه اختناق رضاخانی، که از همان ایام مبارزات خود را علیه دیکتاتوری خاندان پهلوی آغاز کرده بود، سرودهاند:از جور رضا شاه، کجا داد کنیم *** زین دیو، به که ناله بنیاد کنیم
آن دم که نفس بود، ره ناله ببست *** اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم (3)
ما قبول نخواهیم کرد
آیتالله بهاءالدینی:
زمانی که از طرف حکومت پهلوی (رضاخان) جشن کشف حجاب برگزار شده بود و ما در فیضیه بودیم و عدهای از رفقا هم آنجا بودند. در آن شب جشن، همه ناراحت بودند؛ چون به اصطلاح، رجال دعوت شده بودند که با بانوانشان مکشفه (4) بروند فرمانداری. فیضیه خلوت شد امام تنها در صحن فیضیه بود. وقتی که خلوت شد، امام به ما گفت: اگر فرمانداری از ما دعوت کرد. چه باید کرد؟ وقتی ما خواستیم فکر کنیم و یک چیزی بگوییم، امام به ما فرصت نداد و فرمود: «ما قبول نخواهیم کرد.» این حرف را امام در جمع نزد، چون اطمینان به نفوس نبود و فقط به ما گفت؛ ما هم ذخیره کردیم و جایی بروز ندادیم. (5)موظف هستم جلسه را برگزار کنم
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
امام به تهذیب نفس و رشد قوای روحی و اخلاقی شاگردان اهمیت زیادی میدادند؛ از این رو به دنبال آغار تدریس فلسفه و عرفان جلسه پند و اندرز نیز منعقد ساختند که به تدریج دامنه این درس توسعه یافت و هفتهای یک روز تشکیل میشد که علاوه بر روحانیون، صدها نفر از کسبه، کارگران و بازاریهای شهرستان قم در این جلسه درس اخلاق شرکت میکردند. اظهار علاقهی شایان مردم به این مجلس، امام را بر آن داشت که جلسه را در هفته دو روز (پنجشنبه و جمعه) برقرار سازند. عمال رژیم پلیسی رضاخان به کارشکنی پرداخته و در صدد بر هم زدن این مجلس برآمدند لکن با مقاومت سرسختانه و پیش بینی نشده امام مواجه شدند. امام در پاسخ فرستادهی پلیس که درخواست تعطیل مجلس درس اخلاق را کرده بود به طور صریح اظهار کردند: من موظف هستم به هر نحو که هست این جلسه را برگزار نمایم. پلیس شحصاً بیاید از انعقاد آن جلوگیرى به عمل آورد. عمال رژیم در مقابل این حرکت سرسختانه امام عقبنشینی کردند ولی به نثار و کارشکنی خود ادامه دادند. (6)بنویسید خلاف قانون اساسی است
در نیمه دوم سال 1338 مبارزات انتخاباتی آمریکا آغاز گردید. شاه میدانست که در صورت پیروزی دموکراتها در آمریکا اصلاحات اقتصادی، سیاسی مورد نظر آنها به هر صورت انجام خواهد شد، لذا در گرماگرم مبارزات انتخاباتی آمریکا، دکتر اقبال نخست وزیر فراماسون وقت، «لایحه تحدید مالکیت» را در آذرماه آن سال به مجلس برد. آیت الله بروجردی که میدانست هدف از این اقدام، کم کردن فشار سیاسی امریکاست و منافع واقعی دهقانان در نظر گرفته نخواهد شد، نامه اعتراض آمیزی به مجلس نوشته و لایحه را «خلاف اسلام و شریعت» دانست و تأکید کرد که با آن مخالفت خواهد کرد. علیرغم مخالفت آیت الله بروجردی، این لایحه پس از جرح و تعدیل زیاد مجلس در 26 اردیبهشت سال 39 از تصویب مجلس سنا گذشت، ولی پس از آن مسکوت ماند. شاه که از نافرجام ماندن لایحه به شدّت ناراحت شده بود نامهی تندی به آیتالله بروجردی نوشت و ایشان را برخلاف معمول، «حجت الاسلام» نامید. وی یادآور شده بود که اصلاحات ارضی در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفته و خاطر نشان ساخته بود که «ما دستور دادیم قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالک اسلامی اجرا شود.» آیت الله بروجردی از امام و چند نفر دیگر از بزرگان حوزه دعوت کرد تا برای دادن پاسخ مناسبی به شاه نزد ایشان بیایند. پس از تشکیل جلسه، آیتالله بروجردی نامهی شاه را به افراد جلسه و از جمله امام نشان داد. برخی ناراحت شدند و برخی دیگر از روی ترس، نظری ابراز نکردند، ولی هم با اشاره به عبارت «ما دستور دادیم...» که در نامهی شاه آمده بود به آیتالله بروجردی پیشنهاد کرد که «شما نیز قاطعانه بنویسید: «این خلاف قانون اساسی است.» شاه چه حقی دارد بگوید: «ما دستور دادیم.» کشور، مشروطه است و مجلس دارد.» (7)این شما بودید که شاه را برگرداندید
آیتالله ربانی شیرازی:
در ایام تابستان امام گاهی میرفتند اطراف تهران و مدتی آنجا میماندند. در یکی از تابستانها روزی فرزند آقای بهبهانی به نام جعفر نزد میزبان امام رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتی به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام رسانید. امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان؟ در جواب گفت از طرف پدرشان.امام فرمودند وقتی تهران رفتیم سری هم به آن جا میزنیم. عصر جمعهای امام بعد از انجام کارهایشان در تهران به منزل آقای بهبهانی تشریف آوردند. به جز دو نفر همراه آقا و شخص آیت الله بهبهانی و جعفر هیچ کس نبود. بعد از صرف چای و احوالپرسی موضوع به سیاست کشیده شد. آقای بهبهانی رو به امام کرد و اظهار داشت «فساد سرتاسر دربار را گرفته، این بچه (8) اعتنایی به اسلام و روحانیت نمیکند. هر چه دلش میخواهد انجام میدهد. خواهرهایش آبروی ایران را بردهاند. کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط میکند.» و به اندازهای راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جاری شد. در آخر گفت:
«کسی که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئی.» آنگاه به متکّا تکیه داد.
امام در جواب او فرمودند:
«تمام فرمایشات حضرت آقا را از اول تا آخر گوش دادم. ولی شما بودید که او را برگرداندید. آقازاده از طرف حضرتعالی از این مرد استقبال کرد! در ایام 28 مرداد جعفر آقا با زاهدی ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرّش از سر این مملکت کوتاه شده بود، ولی اقدامات جعفرآقا از طرف جنابعالی و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گرفته آمریکا به شدت از او حمایت میکند، و ساواک و شهربانی را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده من چه میتوانم بکنم؟»
آقای بهبهانی که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت: «حرفهای آقا را شنیدید با توجه به این صراحت میگویم که تنها ایشان است که میتواند پسر پهلوی را از تخت پایین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد!»
آنگاه آیتالله بهبهانی آهی کشید و گفت: «خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر (محمدرضا شاه) میدان دادیم...» (9)
به شاه هشدار دادند
حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:
امام چه در زمان مرحوم آقای حائری و چه در زمان مرحوم آقای بروجردی همواره جلودار مبارزات حوزه بودند مثلاً بر اثر قضایای سیاسی که در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده بود، از طرف مرحوم آقای بروجردی و علما مأمور شدند. با شاه صحبت کنند. نظر مراجع و علما این بود که نمایندهای باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسی غیر از حاج آقا روح الله برنمیآید و امام هم طی دو ملاقاتی که با شاه انجام دادند حسابی به نقطه نظرات مراجع و علما تأکید کرده و به شاه دربارهی عاقبت سیاستهایش هشدار داده بودند. (10)هرگز اجازه تغییر در قانون را نمیدهیم
سید حمید روحانی:
رژیم به منظور جلب موافقت آیتالله بروجردی در مورد یکی از مواد قانون اساسی که قصد تغییر آن را داشت، دکتر اقبال را به حضور ایشان فرستاده بود. امام هم در آن نشست شرکت کردند و رسماً با دکتر اقبال صحبت و گفتگو نمودند. سرانجام با لحنی تند و قاطعانه اظهار داشتند: «ما به شما هرگز اجازهی چنین تغییر و تبدیلی را در قانون اساسی نمیدهیم، زیرا اینگونه تغییر، افتتاحیهای جهت دستبرد اساسی به قوانین موضوعهی این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت هر طور که سیاست و منافع او اقتضا میکند در قانون اساسی دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونی را ملغی و قانون دیگری را جعل نماید. (11)هم به چشم میخورد هم به صورت!
آیتالله ابوالقاسم خزعلی:
شاه پس از درگذشت آیت الله بروجردی تلگرام تسلیت خود را به قم مخابره نکرد بلکه به نجف فرستاد چون میخواست این طور وانمود کند که در قم آدم ارزندهای که بشود به عنوان جانشین آیت الله بروجردی او را مخاطب قرار دهد وجود ندارد. امام هم در یکی از سخنرانیهایشان به این مطلب اشاره فرمودند که: «ایشان (شاه) گفته چیزی در قم به چشم نمیخورد. ولی گویا هم به چشم میخورد هم به صورت میخورد هم به لب و دندان میخورد میبینید که هست!» (12)باید جواب قاطع بدهید
آیتالله محمد مؤمن:
در جلسهی فاتحه آقای بروجردی که آیتالله گلپایگانی در کنار امام تشریف داشتند، ایشان تلگراف ارسنجانی وزیر کشاورزی وقت را که نوشته بود: ما متشکریم که در مسأله تقسیم اراضی با ما موافقت کردید (البته به دروغ نوشته بود) را برای امام خواندند. امام وقتی مطلب را شنید ناراحت شده و فرمودند خوب، چرا نشستهاید باید جواب قاطع بدهید. امام مکرر میفرمودند اینطور نیست که آقای بروجردی که از دنیا رفته مرجعیت و قدرت مرجعیت شیعه از بین رفته باشد بلکه اگر در زمان ایشان مرجعیت در یک نفر متمرکز بود بعد از ایشان این قدرت در همه مراجع متفرق شده است و اگر همهی این مراجع دست به دست هم بدهند و با وحدت عمل بکنند. همان قدرت هست. (13)تو هم بنشین و گوش کن
حجت الاسلام والمسلمین شیخ الاسلام:
زمانی که امام تازه با طاغوت در افتاده بودند، عکاسها و خبرنگاران مرتب مراجعه میکردند و میخواستند از ایشان عکاس و خبر تهیه کنند. وقتی امام مشغول سخنرانی تندی علیه حکومت پهلوی بودند، یک عکاس برای گرفتن عکس به وسط مجلس آمده و برای شنوندگان اسباب زحمت شده بود. امام برای این که هم تمرکز مجلس به هم نخورد و هم به آن عکاس تذکری داده باشند، گفتند: آقا تو هم بنشین و گوش کن.امام با این تذکر به عکاس فهماندند که در این مجلس، صحبتی که مطرح است، مهمتر از عکس گرفتن است و الآن وقت شنیدن و خوب شنیدن است نه جای عکس گرفتن. (14)
من غیر از این را میخواهم
آیتالله جعفر سبحانی:
امام با بقیه بسیار فرق داشتند. دوستان مدرس ما آن زمان به شاه و ساواک نامه نوشتند و خواسته بودند که ساواک فقط جنبه اطلاعاتی داشته و حق قضاوت و زندان نداشته باشد. یا این که مثلاً فرهنگ دست روحانیت باشد و از این قبیل. وقتی من نامه آنها را برای امضاء نزد امام آوردم ایشان هفت، هشت خط به آن اضافه کردند، اما هر چه اصرار کردم امضاء نکردند و گفتند:این را خوب است شما منتشر کنید اما من غیر از این را میخواهم. (15)
به تو و دولت تو تذکر میدهم
آیتالله محمد مؤمن:
تلگرافی از بعضی از مراجع قم به شاه معدوم شده بود که او را مخاطب کردند دولت را وادار کند دست از انحرافات دینی بردارد. شاه در جواب تلگراف علما نوشت ما توفیق شما را در ارشاد عوام خواهانیم. امام دست به قلم بوده و در اعلامیهای به شاه نوشتند، شما که توفیق مراجع را در ارشاد عوام خواهانید، لذا به تو و دولت تذکر میدهم؛ یعنی شما عوام هستید و باید به شما هشدار داد و شما را هدایت کرد! (16)شیرینی لازم نیست
آیتالله سید مرتضی پسندیده:
وقتی علی امینی بر حسب تمایل آمریکاییها نخست وزیر شد، شاه و انگلیسیها با نخستوزیری او موافق نبودند. دکتر امینی انتخاب شده بود که به اصطلاح اصلاحات ارضی را انجام دهد و املاک را در ولایات ایران به کشاورزها انتقال دهد. به این خاطر در قم به دیدار مرجع وقت رفت و بنا گذاشت که خدمت امام هم برسد. در آن وقت من هم آنجا بودم. آقای سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله چهلستونی هم در آنجا بود و با یکی از وعاظ تهران که خیلی معروف بود و با امینی هم ارتباط داشت، آمده بودند که آقا را وادار کنند به امینی احترام نماید. آقای محمدی گیلانی هم در همان اتاق بیرونی خدمت امام هر دو دستش را از عبا بیرون آورده و خیلی مؤدب نشسته بود. من به آقای گیلانی گفتم که «وقتی امینی میآید این طور ننشین و دستهایت را از عبا بیرون نیاور. امام گفتند: «آقای محمدی گیلانی همیشه این طوری است رسماً این طور مینشیند و خیلی مؤدب است.»دکتر امینی وارد شد. جلوی در اتاق که رسید آقای سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله به امام اصرار کرد که بلند شوید سرپا بایستید و احترام کنید. ایشان گوش ندادند و اعتنا نکردند. امینی هم دم در اتاق برای باز کردن بند کفش خود عمداً مقداری ور رفت تا قدری طول بکشد و آقا بلند شود و به او احترام کند. امینی و شریف العلماء خراسانی با هم بودند و وارد شدند. وقتی که به داخل اتاق آمدند و نشستند آقا بلند شدند و فوراً هم نشستند ضمناً قبلاً آقای مسعودی گفته بود که شیرینی تهیه کنیم ولی امام نپذیرفته و فرموده بودند: فقط یک ظرف گز بیاورید و جلویشان نگه دارید دیگر شیرینی لازم نیست. وقتی امینی نشست میخواست صحبت کند ولی آقا اصلاً مجال صحبت کردن به او ندادند و خودشان شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن او هم خداحافظی کرد و رفت. (17)
با این مرد نمیتوان کنار آمد
حجت الاسلام والمسلمین علیاکبر مسعودی:
روزی گفتند امینی نخست وزیر تصمیم گرفته است به دیدن علمای قم بیاید، نمیدانم روز عید مبعث بود با عید غدیر که نخست وزیر به اتفاق رئیس ساواک وقت و مصباح التولیه حضرت معصومه (علیها السلام) و عدهای دیگر به منزل امام آمدند. آنها از در آن حیاط کوچک وارد شده و به اتاق کوچکی که عدهای از طلبهها و آقای پسندیده نیز حضور داشتند، آمدند، در اتاق تنها یک ظرف گز خورده شده وجود داشت. چرا که امام روز قبل به من گفته بودند: «مسعودی! فردا روز عید است. یک رقم شیرینی، فقط یک رقم شیرینی تهیه کن.» در هر صورت، رئیس ساواک و عدهای مأمور در حیاط کوچک خانه ایستادند و امینی و مهاجرانی- روحانی دربار- وارد اتاق شدند. امینی دم در، در حال باز کردن بند کفشهایش بود که مهاجرانی داخل شد و گفت: «آقای نخست وزیر.» منظورش هم این بود که امام به نشانهی احترام به نخست وزیر از جای خود بلند شوند و احترام بگذارند. ولی امام اعتنایی نکردند و تا زمانی که امینی داخل شد و در کنار امام نشست، از جای خود بلند نشدند، در آن زمان هم از جای خود بلند شدند و نشستند و فرمودند: «یا الله!» یعنی همان احترامی را که به طور معمول برای دیگران به جا میآوردند، برای امینی هم به جا آوردند.نخست وزیر به محض نشستن گفت: «اسعد الله ایّامکم». امام هم در جواب فرمودند: «اسعدالله» و بلافاصله اضافه کردند: «ما همه میمیرم و لکن باید بدانیم در کجا هستیم.» حدود بیست دقیقه صحبت فرمودند که نمیدانم ضبط شده است یا نه، در آن صحبت امام گوشزد کردند که اگر دستگاه حکومتی شاه بخواهد قوانینی برخلاف اسلام وضع کند، عاقبت بدی برایش پیش خواهد آمد. پس از تمام شدن صحبتهایشان هم از جا برخاستند و به اتاق اندرونی تشریف بردند و امینی هم رفت. پس از آن شنیدم که امینی گفته بود که با این مرد به هیچ عنوان نمیتوان کنار آمد. بالأخره هم پس از مدتی استعفا کرد و از کار کناره گرفت. (18)
نگذارید این روحیههای زنده خمود شوند
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
هنوز از درگذشت مرحوم آقای بروجردی چیزی نگذشته بود که زمزمه بنای تأسیس سینما و شراب فروشی در قم بر سر زبانها افتاد و خبر دایر شدن عشرتکده و مرکز فحشا در گوشه و کنار قم به دست آمد. روحانیون جوان حوزهی علمیهی قم طومار بلند بالایی درست کردند و در آن اقدام فوری علمای قم را در جهت حفظ آن شهر مقدس مذهبی از آلودگیها و فساد خواستار شدند. این طومار که به امضای صدها نفر از اساتید و محصلین علوم اسلامیحوزه قم همراه بود به یکایک مقامات روحانی قم رسانیده شد ولی متأسفانه از طرف هیچ کدام از آنان واکنشی نشان داده نشد و اقدامیبه عمل نیامد جز امام خمینی که بیدرنگ رئیس شهربانی قم را به حضور طلبید و آن طومار را به او نشان داد و در مورد حفظ حرمت آن شهر مذهبی سفارشات لازمه را به عمل آورد. در همان روزها آقای شیخ حسن صانعی به من گفت امام فرمودند: «افرادی را که به تنظیم این طومار اقدام کردهاند یا بخواهید بیایند پیش من و یا آنکه خودتان از طرف من آنان را تشویق نمایید و نگذارید این روحیههای زنده، خمود و سرخورده شوند.» (19)پینوشتها:
1- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 291.
2- همان.
3- همان، ج 4، ص 39.
4- بیحجاب.
5- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج4 ، ص 39.
6- همان، ص 40.
7- همان، ص 41.
8- شاه (محمدرضا).
9- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج4، ص 41-42.
10- همان، ص 43.
11- همان.
12- همان.
13- همان، ص 44.
14- همان.
15- همان، ص 45.
16- همان، ج 2، ص 292.
17- همان، ج 4، ص 46-47.
18- همان، ص 48-49.
19- همان، ص 49-50.
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}